نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشگاه علامه طباطبائی
2 دانشگاه علامه طباطایی تهران
3 دانشگاه علامه طباطبایی تهران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
در عصر تحول دیجیتال و گسترش آموزشهای مجازی، بازنگری در شیوه های سنجش آموزشی به یک ضرورت اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. نظامهای سنتی ارزشیابی که عمدتاً بر آزمونهای حافظه محور و محصول محور تمرکز دارند، پاسخگوی نیازهای پیچیده یادگیری در فضای مجازی نیستند. از سوی دیگر، تغییر نقش فراگیر از دریافتکننده منفعل دانش به مشارکتکننده فعال در فرآیند یادگیری، مستلزم طراحی مدلهایی است که سنجش را بهعنوان بخشی از یادگیری تلقی کنند.
نظریه ارتباطگرایی بهعنوان یکی از نظریههای نوین یادگیری، بر اهمیت تعامل، شبکهسازی دانش و استفاده از منابع انسانی و غیرانسانی در فرایند یادگیری تأکید دارد. این نظریه، یادگیری را حاصل پیوندهای میان افراد، محتواها و بسترهای فناورانه میداند و بهجای تمرکز بر حفظ مطالب، بر تولید دانش در جریان تعامل تمرکز دارد. در نظریه ارتباط گرایی، سنجش یادگیری همواره با چالش همراه بوده و روشهای سنجش سنتی زیر سوال رفته است. این نظریه معتقد است که ارزیابی باید به روشهای جدید انجام گیرد. در این چارچوب، سنجش نیز باید ماهیتی پویا، تعاملی و فرایندمحور پیدا کند و نقش معلم از «ناظر» به «تسهیلگر یادگیری» ارتقاء یابد.
اگرچه تقلب و عدم صداقت تحصیلی قدیمی ترین و بزرگ ترین چالش محیطهای آموزشی به شمار می رود. اما امروزه مشکلات اخلاقی با حضور فناوری الکترونیکی، شکلی جدید در فضای برخط پیدا کرده است. استفاده از فناوری های دیجیتالی و دستیاران الکترونیکی در انجام تکالیف، آزمونها و پروژه های درسی و امتحانی، سنجش یادگیری واقعی اهداف آموزشی را به چالش کشانده است. گوشی های هوشمند و محیط اینترنت همانند دایرة المعارف متحرک عمل کرده و پدیده تقلب و سرقت ادبی را دامن می زنند
با توجه به تحولهای اخیر در آموزشهای مجازی، پژوهشهای متعددی به بررسی شیوههای سنجش برخط و کاربرد فناوری در ارزیابی یادگیری پرداختهاند. با این حال، بسیاری از این مطالعات تمرکز خود را صرفاً بر ابزارهای سنجش یا روشهای کلاسیک ارزشیابی معطوف کردهاند و کمتر به طراحی الگوهایی پرداختهاند که خود سنجش را به یک تجربه یادگیری بدل کنند.
نظریه ارتباطگرایی بهعنوان چارچوب نظری این پژوهش، تأکید دارد که یادگیری در شبکههای انسانی و فناورانه، بر اساس تعامل، مشارکت، و دسترسی به منابع گوناگون شکل میگیرد. این نظریه بر «توزیع دانش»، «تعامل پویا»، و «یادگیری از طریق پیوند با منابع» تأکید دارد و محیطهای آموزش الکترونیکی را بهعنوان بستر مناسبی برای تحقق این مؤلفهها معرفی میکند.
در مجموع، این پژوهش با الهام از نظریه ارتباطگرایی و با تلفیق تحلیلهای کمی و کیفی، کوشیده است الگویی برای ارزشیابی طراحی کند که نهتنها عملکرد یادگیرندگان را اندازهگیری کند، بلکه تعامل، شبکهسازی، و یادگیری عمیق را نیز تسهیل نماید. این نوآوری در طراحی و اعتبارسنجی، جایگاه پژوهش حاضر را در میان مطالعات پیشین برجسته ساخته است.
پژوهش حاضر با رویکردی ترکیبی از روشهای کمی و کیفی برای طراحی، اجرا و اعتبارسنجی یک الگوی سنجش برخط مبتنی بر نظریه ارتباطگرایی استفاده کرده است. هدف از انتخاب این روش، بررسی اثرات تجربی مدل پیشنهادی و تحلیل مفاهیم نظری نهفته در دادههای جمعآوریشده بود. در بخش کیفی این تحقیق که هدف آن طراحی الگوی سنجش برخط بود، از روش گرندد تئوری استفاده شد. در این روش، مولفه های الگو بر اساس مطالعات و مقالات مرتبط با سنجش برخط و بخش اعظم آن بر اساس داده های به دست آمده از مصاحبه های نیمه ساختار یافته با متخصصان امر تعیین گردید. یکی از ویژگی های روش گرندد تئوری این است که نظریه یا الگوی مورد نظر از بطن داد های مصاحبه شکل می گیرد. همزمانی مراحل جمع آوری داده ها تجزیه وتحلیل و « مقایسه مداوم » داده ها از دیگر ویژگیهای گرندد تئوری است
در بخش کمی، اجرای الگو با روش نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه گواه انجام گرفت. بدین صورت که دو گروه 20 نفره از دانش آموزان پایه هفتم(سال اول متوسطه اول)، به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند و در پیش آزمون، از کتاب مطالعات اجتماعی برای هر دو گروه امتحانی به روش سنتی به عمل آمد و در ادامه، پس از گذشت یک هفته، از گروه الف آزمونی بر اساس مدل طراحی شده به عمل آمد. این آزمون و روش برگزاری آن به عنوان یک متغیر مستقل عمل می کرد. در بخشهایی از این مدل سنجش، همزمان و به طور غیر مستقیم، کار تدریس نیز انجام می شد. البته نه بوسیله معلم بلکه توسط خود فراگیران. میانگین نمرات دو گروه در پیش آزمون و پس آزمون بوسیله تحلیل کواریانس بررسی گردید. همچنین به منظور سنجش میزان واقعی بودن نمره دریافتی و منصفانه بودن نمرات کسب شده از نظر آزمون شونده ها و همچنین میزان رضایت آنها از این روش سنجش، پرسشنامه ای در طیف 5 سطحی لیکرت طراحی و توزیع گردید. سپس داده های به دست آمده از پرسشنامه ها، با اتکا به آمار توصیفی تفسیر گردید.
جامعه آماری این پژوهش در بخش کیفی را متخصصان حوزه آموزش و سنجش تشکیل می داد و نمونه این بخش را 13 نفر از متخصصان حوزه آموزش و سنجش تشکیل داده بود. اما جامعه آماری ما در بخش کمی، شامل دانشآموزان دوره متوسطه اول استان کردستان بود. نمونه مورد تحقیق، 40 نفر دانش آموزان پایه هفتم در یکی از دبیرستان های دوره اول شهرستان قروه کردستان بوده است که در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند (هر گروه ۲۰ نفر).
یافتههای پژوهش حاضر نشان داد که اجرای الگوی ارزشیابی برخط مبتنی بر نظریه ارتباطگرایی، موجب ارتقاء معنادار کیفیت یادگیری فراگیران در فضای مجازی شده است. نتایج تحلیل آماری با استفاده از آزمون کواریانس، تفاوت معنیداری میان عملکرد گروه آزمایش و گروه کنترل را نشان داد (Sig < 0.001) و ضریب اثر قابل توجه (η² = 0.566) مؤید اثربخشی الگو است. از منظر نظری نیز، مدل طراحیشده با مؤلفههای بنیادین نظریه ارتباطگرایی؛ از جمله تعامل شبکهای، تولید مشترک دانش، و توزیع منابع یادگیری انطباق کامل دارد.
در الگوی پیشنهادی، نقش مربی از داور صرف به تسهیلگر تعاملات یادگیرانه ارتقاء یافته و فراگیران به کنشگران فعال در فرایند یادگیری تبدیل شدهاند. سنجش نه بهعنوان ابزاری برای نمرهدهی، بلکه بهمثابه یادگیری تعریف شده است؛ جایی که سنجش به شکل تعاملی، گروهی، و منعطف انجام میگیرد و فرآیند یادگیری همزمان با آزمون شکل میگیرد. مطابقت ساختاری مدل با طبقهبندی فینک در ابعاد «یادگیری انسانی»، «یکپارچه»، «کاربردی» و «یادگیری خودمدیریتی»، نشان داد که مدل طراحیشده توانایی پوشش سطوح پیشرفته یادگیری معنادار را داراست. همچنین رضایت بالا و بازخورد مثبت فراگیران از اجرای مدل، اعتبار تجربی آن را تقویت کرده است.
کلیدواژهها [English]